بالاخره عروسی
امروز عروسی امیرجان بود مریم جونم به ارایشگاه رفته بود تا خوشگل کنه حدودا ساعت5به خانه امد تا لباس هایش رو بپوشه و به عروسی بره وقتی که به سالن رسیدیم شنل خودشو در اورد و رفت وسط تا همه رو 1قر مهمون کنه وهمه خوشحال شدن و همه توی عروسی به خوشگلم میگفتن عروسک و مریم از این بابت ناراحت شده بود و وقتی عروسی تموم شد در حیاط سالن اتش بازی داشتیم مریم و روی پله گذاشتیم و وقتی که اتیش ها روشن شدن به سمت مریم میپریدن و خوشگل من از ترس گریه میکرد تا بالاخره نجاتش دادیم این نی نی وبلاگ به ما اجازه عکس گذاشتن نمیده ...
نویسنده :
مريم جوووووووووووون
23:06